۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

قضاوت تاریخ

Interviewer: How do you think history will judge you?
Chomsky: It depends who wins the battles.

اين نوشته آكادميك نيست!

اين نوشته آكادميك نيست!


سخن‌راني‌اي از دكتر جوادِ طباطبايي در‌ دانش‌كده‌ي علومِ اجتماعيِ دانش‌گاهِ علّامه طباطبايي (به‌تاريخي كه بر من معلوم نشد،) شنيدم. نكاتي چند براي انديشيدن و آموختن داشت. امّا از اين نكته‌ها گذشته، در‌موردِ فحّاشي‌هاي ايشان به شريعتي، آلِ‌احمد، نراقي، و كمي بعد‌تر، ريچارد رورتي، يورگن هابرماس، فرهاد‌پور، سارتر و ديگران (نامِ فرو‌نهادنِ هيستريك‌وار و منطق‌فرو‌هشته‌ي عقده‌ي حقارت را، فحّاشي گذاشته‌ام. بيش از اين نيست.) و بسياري گُنده‌لافي‌ها و پرت‌و‌پلا‌بافي‌هاي ديگر، كه روي‌هم بخشِ اعظمِ سخن‌رانيِ ايشان را مي‌ساخت، بي كه بخواهم دُش‌نامي نه‌دَر‌خوردِ شخصيّتِ آكادميكِ جنابِ دكتر بدهم (و در جالي كه تقريبن به اين نتيجه رسيدم كه ايشان آكادميسيني بيش -و نيز، شايد كم- نيستند.)، شعرِ زير را از شاملوي بزرگ (كه البتّه چند كلاسي بيش نخواند و شايد «آكادميِ» شكوه‌ناكِ جنابِ دكتر را، جز در شعر‌خواني‌ها و سخن‌راني‌هاي‌اش، در‌نيافت،) برازنده يافتم به‌منظورِ پاسخي حسرت‌مانند و طعنه‌وار. بخوانيم:

شغالي

گر

ماهِ بلند را دُش‌نام گفت،

پيران‌ِشان مگر

نجاتِ از بيماري را

تجويزي اين‌چنين فرموده بودند،

فرزانه‌در‌خيالِ‌خودي را ليك،

كه به تُندر پارس‌مي‌كند،

گمان‌مدار كه به قانونِ بو‌علي حتّا

جنون را

نشاني از اين آشكاره‌تر

به‌دست‌كرده‌باشند!

و پس از اين اعتراضِ رگِ‌گردن‌بر‌آمده -و غيرِ‌آكادميك، طبيعتن-، در آرامش، سرِ تعظيم فرود‌مي‌آورم به بسياري نكاتِ ارزش‌مند كه در سخنانِ ايشان بود و گوشِ خرد مي‌سپارم به هر‌چه سخنِ شايانِ‌خرد است؛ خواه آكادميك، خواه ... .


«مقدادِ گلشني»- 18 خردادِ 89